اهمیت تولید ملی از منظر قرآن کریم

اهمیت تولید ملی از منظر قرآن کریم

منطق قرآن کریم این است که هیچ گاه در برابر ظلم و ستم کوتاه نیایید و قدرت خود را برای مقابله هرچه تمام تر با آنها بسیج کنید: (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ : و هر چه در توان دارید از نیرو  بسیج كنید.) (الأنفال: 60)


تولید

با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن سال 57 و كوتاه شدن دست قدرت های استكباری نظیر آمریكا از منابع سرشار ایران و سرنگونی رژیم ستم شاهی در این كشور، فصل جدیدی در تاریخ ملت بزرگ ایران و همچنین دور جدیدی از دشمنی های مستکبران بر علیه انقلاب اسلامی آغاز شد كه در طول گذشت مدت قریب به سه دهه از عمر پرفراز و نشیب ایران اسلامی همواره شاهد انواع و اقسام این دشمنی ها بوده ایم. 

روزی به همه هم پیمانان خود در مجامع بین الملی اعلام کردند که هدف فقط سرنگونی این انقلاب است و همه با هم باید دست به دست هم دهیم تا به هدف خود برسیم و بار دیگر فریاد فرعون را فراعنه زمان اعلام کردند که:

به ادامه مطلب بروید...

ادامه نوشته

اردوی ضیافت نورباشهدا شهرقم

السلام علیک با فاطمه المعصومه(س)

باسلام خدمت شما دوستان عزیز وهمراهان ما دیروز مراسم پرفیض ضیافت نورباشهدا درشهرقم برگزار شد.

اول ازهمه درجمکران نماز جماعت بعد ازآن درمسجدالرضا(ع)برای صرف نهار وبعداز آن درصحن امام خمینی(ره) حرم حضرت معصومه(س) مراسم خم قرآن برگزارشد.

همچنین دربین راه مسابقه ای برگزار شد که بیست نفربا قرعه کشی برندگان مامشخص شدند:

  1. آقای حسن خان بابایی
  2. خانم رباب رستم زاده
  3. خانم ریحانه آقامحمدکاشی
  4. خانم مولودنعیمی
  5. خانم معصومه نجاریان
  6. خانم وجیهه قلمزن
  7. خانم مهرویه شاهی
  8. خانم منیژه کبیری
  9. خانم سمیه هاشمی
  10. خانم سحرحاتمی
  11. آقای محمدجوادوفامهر
  12. آقای تقی نمازی یوسفی
  13. خانم راضیه میرزائی
  14. خانم محمودی نیه
  15. خانم عظمت خالقی
  16. خانم کبری یادگاری
  17. خانم سمیرا لطفی مقدم
  18. خانم ناهیدکرمی
  19. آقای امیرمشهدی
  20. خانم حوانعمتی

جوایزاین دوستان به زودی به آنها داده می شود.

ازهه دوستانی که دراین برنامه مارایاری دادند صمیمانه تشکر میکنیم.

ضیافت نور با شهداء . . .

بسم رب المنتقم الجبار . . .

برنامه این ماه ضیافت نور با شهدا در حرم مقدس کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه ( سلام الله علیها ) و شهر مقدس قم برگزار گردید . حدود 230 نفر از وارثین و نائبین و خادمین شهدا در این مراسم حضور پیدا کردند . 

دوستانی که حضور نداشتند واقعاً جاشون خالی بود . اتفاقات جالب و خاطره انگیری برامون پیش اومد که باید اونجا می بودید تا حال و هواش و می فهمیدید . 

در مجموع با تمام سختی هایی که برای بچه های گروه خادمین بود خدا شاهده که همه بچه ها از ته دل عاشق این برنامه هستند و با جون و دل خدمت زائرین و می کردند . خدا به حق حضرت مادر به همشون اجر و پداش درخور بده . ان شاء الله ما هم بتونیم جز این گروه بشیم . 

مراسم بعدی متعاقباً اعلام خواهد شد. 

دوستانی که مایل به دریافت پیامک های مراسم ضیافت نور با شهدا هستند نام و نام خانوادگی خود را به شماره 09301477114 پیامک کنند. 

یا علی مدد

منتظر منتقم

و قسم به خدایی که در این نزدیکی است . . .

منتقم خون مادر خواهد آمد . . .

عرض تسلیت . . .

از گریه عرش آسمان دریا شد

یک قطره چکید و مثل عاشورا شد

با شال عزا مرد غریبی می گفت :

ایام عزای مادرم زهرا شد . . .

ایام شهادت مادر شیعه ، حضرت طاهره ، مطهره ، صدیقه ، راضیه ، مرضیه ، فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها ) را خدمت حضرت صاحب العصر ( عجل الله تعالی فرجه ) و مقام عظمای ولایت امام خامنه ای ( مد ظله العالی ) و شیعیان جهان تسلیت عرض می نماییم . 

آجرک الله یا صاحب الزمان . . .

و قسم به خدایی که در این نزدیکی است . . .

منتقم خون مادر خواهد آمد . . .

Www.bahareshie.blogfa.com

مادر من فاطمه بود

مادر من فاطمه بود

حضرت فاطمه

معصومیت مادرم عصمت خداوند بود، حتی زمین هم رخصت می گرفت . عاشقش بودم مثل هر کودک دیگر .

اما مادرمان فاطمه بود . آب، آسمان، حتی خشت و گل خانه هم اورا می شناخت . افتخار غلامیش را جبرئیل به دوش می کشید .

مادرم فاطمه بود . بارها سنگ آسیاب را دیده بودم که حیای دستان مادرم شرمگینش کرده بود، حتی خستگی هم به چشمان مادرم می نازید . جدم رسول خدا را روزهاست، ندیده ام و مادرم فاطمه دلتنگ اوست . می ترسم! اما نمی دانم چرا؟ گویی نحوست و شومی، مردم خانه های اطراف را بلعیده . پدرم خسته، خسته، خسته تر زانوانش را به آغوش کشیده . می ترسم! مادر می ترسم . نمی دانم خسته بودم یا بر روی زانوان اسماء خوابم برد که به ناگه غبار و دود و آتش دلم را پریشان کرد . فاطمه افتاده بود، یاعلی، می گفت . مادر من دختر لولاک است .

اما انگار جسارت زمان جان گرفته بود و تازیانه به صورت می کوفت . مادرم افتاده بود و ضجه هایش زیر دست و پا از هم پاشیده وعلی . . . مادرمن افتاده بود و دیگر ندیدمش، خنده هایش مرد و مادر هجده ساله ام به خزان نشست، و دیگر هیچ وقت، راستی قامتش را ندیدم . من آرزومند آغوش بودم، اما نه با یک دست، دلم می خواست با هردو دستانش صورتم را به آغوش بگیرد و به وحشتم پایان دهد . اما آن لحظه که دوباره چشمانش جان گرفت، گفت:

علی چه شده؟ عمامه به سر داشت؟

برادرم، حسن، مرد کوچک من زیر پهلویش گم بود . اما مرد بود . من کوچک می دویدم و می دویدم، کوچه شاهد بود، چه قدر دویدم، چه قدر علی گفتم و فاطمه . اما افتادن من و فاطمه و علی همان و خاک به چشم من شدن همان . پدر من علی بود، مردی که نه در بند می گنجید، نه اسارت نامش را لکه دار می کرد . اما آن روز دست بسته ی پدر بود و حنجره ی سوخته ی مادرم و مادر من فاطمه بود .

«صولت علی آویزه ی گردنش بود»

و آخر این ترس، داستان یتیمی را به شانه هایم نشاند . فاطمه چشم بست و دیگر من پی حسن می دویدم . اما به آستان در نرسیده فرو ریختم و خاکستر گوشه و کنار در به آغوشم کشید . حسن می دوید و حسین مویه کرد

همین سخن بس بود که فاطمه را بشوراند . در و دیوار خود آن جا بود که آن لحظه درد مرد و استخوان شکسته از هم پاشید و فاطمه می رفت، ولی او غبار کوچه ی بنی هاشم چادرش را می بوسید . نمی دانم صدای مادرم بود یا خشم خدا در حنجری فاطمه، که:

سوگند به نامش که اگر علی را رها نکنید، دنیا را ویرانه سازم .

آن گاه انقلاب دیوار مسجد بود که شهادت می داد .

-  سلمان نگذار که فاطمه آشوب کند، که اگر او بخواهد قیامت بر پا کند .

مادرم فاطمه بود که با علی شکوه به نزد جدم رسول خدا برده بودند .

- خدایا این جماعت علی را بی کس یافته اند و قصد جانش کرده اند .

مادرم به خانه آمد اما چه آمدنی . از پا افتاد . همه ی دردهایش سرباز کرده بود و دیگر دستانش را دستی نبود . گوشه ی خانه ای که درونش دل سوخته بود، من بودم و روان کوچک خانه ی علی و فاطمه .

نگاه من بود و اشک های مادرم . من کودکی بیش نبودم و می ترسیدم .

و آخر این ترس، داستان یتیمی را به شانه هایم نشاند . فاطمه چشم بست و دیگر من پی حسن می دویدم . اما به آستان در نرسیده فرو ریختم و خاکستر گوشه و کنار در به آغوشم کشید . حسن می دوید و حسین مویه کرد .

 - علی جان بیا . . . علی جان بیا .

صورتم خیس بود و می سوخت، ولی علی را می دیدم . شاید پا برهنه بود، اما افت و خیزش را می دیدم . پهنای صورتش در ناله غرق بود و می لرزید و خون گریه می کرد .

فاطمه را صدا زد . ام ابیها خواند، صدیقه خواند، طاهره خواند، بتول خواند، زهرا خواند، خواند . . . خواند خواند . . . .

« و مادر من فاطمه بود»

ضیافت نور فردا

السلام علیک یافاطمه المعصومه(س)

باسلام.لطفا جهت عزیمت به شهرقم فرداساعت۷صبح

دربیت النور(حسینیه شهیدکاشی) حاضرباشید.

ستادبرنامه ضیافت نورباشهدا.

مادر بگو که پیش خدا کی ببینمت؟

مادر بگو که پیش خدا کی ببینمت؟

حضرت فاطمه

مادر سلام! می شنوی؟ زینب آمده!

با یک بغل شکایت و ذهنی پر از سوال

اول بگو که پیش خدا کی ببینمت؟

بعد از سه روز؟ چند دهه؟ یا که چند سال؟

**

آنجا که خوب می‏گذرد، با خدایتان

جمعید دور حوض و کسی هم غریبه نیست

اینجا هم اشک ما و دل تنگ خانه و

جمع شبانه ‏ی پدر و چاه دیدنی است !

**

در این سکوت غم زده حتی نمی شود

با خاطرات دور و برت درد دل کنی

اما شما هم از در و همسایه راحتی

هم می شود که با پدرت درد دل کنی

**

از ماجرای کوچه نگویی برای او!

تنها بگو که حال همه خوبِ خوب بود

یادش بخیر،حال همه خوب بود، حیف!

دنیا چه زود می گذرد، حیف شد، چه زود...

**

می ‏بینمت هنوز میان حیاطمان

مشغول کار پخت و پز و آرد کردنی

مادر اگر که روسری ام را درآورم

مثل قدیم موی مرا شانه می زنی

**

بابا برام گفته پس از فوت مادرت

می ‌گفته ‌ای همیشه «پدر! مادرم کجاست؟»

حالا شده است نوبت من تا بپرسم از

دیوار و میخ و کوچه و در «مادرم کجاست؟»

**

آخر چرا بدون صدا باید اشک ریخت؟

مادر! گلویمان به خدا درد می کند

گرچه به حد درد شما نیست... راستی

پهلوت خوب تر شده یا درد می کند؟!

**

مادر! چرا شبانه تو را دفن کرده ایم؟

اصلا چرا کسی به سراغت نیامده؟

مردم که گفته اند میاییم، دیر شد!

پس هیچ کس چرا سر ِ ساعت نیامده؟!

**

مادر! سوال‌ها که همه بی جواب ماند

این بود رسم درد دل؟ این بود مرهمت؟

پس می روم دوباره سر پله ی نخستمادر بگو که پیش خدا کی ببینمت؟

«ایام فاطمیه تسلیت باد.» 

استخدام بازاریاب حرفه ای ، نیمه حرفه ای و آماتور

کانون آگهی و تبلیغاتی کاربین تبلیغ تهران در سراسر و همه مناطق شهر تهران با شعار « هر منطقه یک بازاریاب » اقدام به استخدام بازاریاب نموده است.


ادامه نوشته

دردسر . . .

گویا دعای نیمه شبم بی اثر شده  
یعنی که خون پهلوی تو بیشتر شده

دیگر نماز مادر من بی قنوت شد

دیگر شب بلند علی بی سحر شده

از صبح زخم سینه امانت بریده است

حالا بلای جان تو درد کمر شده

این بار هم که پا شدی از روی بسترت 

خوردی زمین و پیرهنت سرخ تر شده

وقت نفس زدن چِقَدَر زجر می کشی 

این دنده شکسته عجب دردسر شده . . .


و قسم به خدایی که در این نزدیکی است . . .

منتقم مادر خواهد آمد . . . 


www.bahareshie.blogfa.com

montazerebahar1174@yahoo.com

ضیافت نورباشهدا

باسلام خدمت شما دوستان همراهان همیشگی ما.

برنامه ضیافت نورباشهدا این ماه درجمعه ۱۸ فروردین درشهرمقدس قم برگزارمیشود.

ازدوستان تقاضا میشود

 جمعه ساعت ۷صبح جهت برنامه دعای ندبه و صبحانه

 در بیت النور(حسینیه شهیدکاشی)جمع شوند

ساعت حرکت اتوبوس ها:   ساعت ۸ صبح    روز جمعه۱۸فروردین۹۱

مکان  استقرار  اتوبوسها:    مقابل بیت النور(حسین یه شهید کاشی)

آدرس:نازی آباد-خیابان شهیدبابائی(مدائن)-بین چهارراه دخانیات و میدان مرکزی نازی آباد.

ثبت نام فقط باارسال مشخصات شناسنامه ای به شماره

۰۹۳۰۱۴۷۷۱۱۴

منتظر حضور شما عزیزان هستیم.

...................................................ستاد ضیافت نورباشهدا......................................................

فاطمیه

باز هم وقت غروب

کودکی با مادر ، مادری با کودک 

درد و دل ها دارد . . .
گاه او می خندد 
و گهی آهسته 
زیر لب می گوید : پسرم خسته شدم از دنیا ؟!
در همین وقت گرفت
آسمان را ابری
کوچه مطلق تاریک 
قلب کودک از ترس
می زند مثل کبوتر به دیوار قفس
موی کودک سیاه ، آسمان هم سیاه 
قلب های مردم ، همگی جمله سیاه
راه را بست به او ،مردی از جنس عذاب
مرد نه ، نامردان
همه در ظلمت بغض
آن هم از بغض علی . . .
ناگهان بالا رفت ، دست بهر سیلی
ناگهان تاریکی ، پنجه در رویش زد
تا بفهمد کودک ، مادر از پای نشست
خون دوید در رویش
پاره شد لاله گوش
گوشوارش شکست . . .
دست زد بر دیوار
دست دیگر به سر دوش پسر
مادر از پای نشست روی زمین
چادرش خاکی بود 
کودکی موی سپید
مادری پیر شده ، پیش چشم کودک 
پیش چشم کودک ، مادری را زده اند
40 نفر نامحرم ، همه از بغض علی . . .
ای همه اهل زمین 
برخیزید برای نماز آیات 
صورت ماه گرفته است امشب
مادر خوب پسر ، می زند لبخندی
ولی آهسته و تلخ . . .
که حسن جان نکند پیش پدر
حرفی از غربت مادر بزنی
حرفی از کوچه و چادر بزنی
حرفی از سیلی و نامحرم ها
جان مادر نکند حرفی از قصه غربت بزنی
این جماعت همگی نامردند
و خدا می داند 
چقدر تنهاییم 
ما ، در این نامردان . . . 

شعر از محمد باقر فغفوری

و قسم به خدایی که در این نزدیکی است . . .

منتقم مادر خواهد آمد . . .


www.bahareshie.blogfa.com
montazerebahar1174@yahoo.com

راستی فاطمیه نزدیک است . . .

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر

اتفاقی مقابلم رخ داد

وسط کوچه ناگهان دیدم 

زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند

چادرش در میان گرد و غبار

قبلا این صحنه را...نمی دانم 

در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید، حس کردم

کوچه آتش گرفت از این آه

و سراسیمه گریه در گریه

 پسر کوچکش رسید از راه


گفت: آرام باش! چیزی نیست

به گمانم فقط کمی کمرم...

دست من را بگیر، گریه نکن

مرد گریه نمی کند پسرم

چادرش را تکاند، با سختی

یا علی گفت و از زمین پا شد

پیش چشمان بی تفاوت ما 

ناله هایش فقط تماشا شد

صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن! 

این صدای روضه ی کیست؟

طرف کوچه رفتم و دیدم 

در و دیوار خانه ای مشکی است

باخودم فکر میکنم حالا

کوچه ما چقدر تاریک است

گریه ، مادر ، دوشنبه ، در ، کوچه

راستی فاطمیه نزدیک است . . .
شعر از حمیدرضا برقعی

تبریک سال نو

سال 1391 هجری شمسی بر همه هم وطنان عزیز در ایران و خارج از ایران مبارک باد


کانون آگهی و تبلیغاتی 

کاربین تبلیغ تهران

برنامه بعدی ضیافت نورباشهدا

«بسم رب الشهدا و الصدیقین»

هشتمین مراسم پرفیض ختم کامل قرآن به نیابت از شهدا

تاریخ:۱۸/۱/۱۳۹۱

۱۸ فروردین ۱۳۹۱

مکان:شهر مقدس قم

به وسیله اتوبوس

بمنظور ثبت نام  دربرنامه های ضیافت نور باشهدا

 نام و نام خانوادگی نام پدر و شماره شناسنامه خودرا به شماره

۰۹۳۰۱۴۷۷۱۱۴

ارسال نمائید.

 ساعت و زمان حرکت اتوبوس ها درزمان ممکن به شما پیامک می شود.

توجه: ساعت و زمان حرکت به همان شماره ای که باآن مشخصات خودرا به شماره مربوطه ارسال کرده اند ارسال می شود.

  ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ستادبرنامه  ضیافت نورباشهدا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

راهیان سرزمین نور . . .

بسم الله الرحمن الرحیم 

زمینی پر از شور و عشق ، زمینی پر از طعم نگاه عاشقانه خداوند به بندگان خاص خود ، سرزمینی پر از مردان خدا ، سرزمین عطر حضور عشق ...

سرزمین کربلای ایران . . .

هویزه ، طلاییه ، چزابه ، دوکوهه ، شلمچه و هزاران هزار نقطه جغرافیایی دیگر که به واسطه حضور مردانی از جنس نور از نقاط دیگر برتری پیدا کرده است . . .

خدا را سپاس افتخار داشتیم امسال با جمعی از دوستان کنار سفره هفت سین با برکت شهداء باشیم . . .

اول خدا را شاکریم و سپس ممنون شهدای والامقام که ما را لایق هم نشینی با حود دانستند . . .

جای تمام دوستانی که نیامدند خالی . . .

 خدا قسمتتون کنه برید ببینید مزه گریه و دعای سال تحویل اونجا چطوریه . . .

خیلی چسبید به همه ، همه حال خوبی داشتند . . .

امروز دوم فروردین ماه یک هزار و سیصد و نود یک ، کاروان اعزامی به سرزمین نور به سلامتی و با لمس حول حالنا الی احسن الحال برگشت به تهران . . .

دوستان زیادی زحمت کشیدند برای برگزاری هرچه بهتر این سفر ، اما من بر خود و بر تمام دوستان فرض میدونم که از زحمات تمامی دست اندرکاران پیدا ونهان برگزاری اردو تشکر نماییم . . .

اجر ایشون و تمام دوستان با خدا و شهداء . . .

ایشالا گزارش مفصل و جامع اردو رو تنظیم میکنم و براتون مینویسم . . .

یا علی مدد . . . 

منتظر منتقم

و قسم به خدایی که در این نزدیکی است . . .

اوخواهد آمد . .

 

www.bahareshie.blogfa.com

montazerebahar1174@yahoo.com