سوزو گداز محرم
سوزو گداز محرم
وقتی نام حسین علیه السلام بر سر زبان ها جاری می گردد به ناگاه اشک در چشمانمان حلقه می زند و لهیب عطش عاشورا بند بند وجودمان را به آتش می کشد. هرگاه از کربلا نامی برده می شود همه غرق در مات و سوگ سررا به گریبان فرو می برند و به آرامی اشک هارا روی گونه ها سرازیر می کند. عاشورا ، کربلا ، آب ، دستان بریده ، لبهای خشکیده و از همه مهمتر عشق برگ های کتاب سرخ حماسه ای است که حسین (ع) و 72 تن از یارانش سطر به سطر آن را با خون های خود نگاشته اند .
گویا حسین(ع) و كاروانش جزئی از وجود مایند كه با درون مان پیوندی جاودان بر قرار كرده اند و از این روست كه غم و اندوهشان نیز جزئی از غم و اندوه ماست. غم كربلا اندوهی است بزرگ در درونمان كه شاید سینه زنیها و عزاداریهای محرم اندكی از این غم بكاهد و آلام ما را تسكین دهد. اما به راستی محرم چه چیز با خود به همراه میآورد كه این گونه عالم و آدم را به سوگ مینشاند. در عزاداری حسین(ع) مگر چه چیز گفته میشود كه آتشی تمام وجودمان را در بر میگیرد و جانمان را شعله ور میسازد؟ آیا تنها مظلومیت این كاروان عالم را نوحهگر و بیرقدار عزا و ماتمش كرده؟ آیا تنها دلاوریهای این 72 تن ماندگاری كاروان حسین(ع) را بر جریده عالم ثبت كرده است؟ آیا غریبی غریبان ماتمكدههای شام این كاروان را این چنین بر تارك مظلومیت نشانده است و یا نامردیها كوفیان و غربت حسین(ع) این چنین شوری در عالم به پا كرده است؟! هر چند تمام اینها جزئی از مصیبتی بزرگ به نام كربلاست با این حال تنها این سختیها و ددمنشیهای دشمنان آل پیامبر(ص)، واقعه عاشورا را بیهمتا نكرده است. هر چند جدال لشكری 30 هزار نفری با هفتاد و دو تن اوج ددمنشی و سفاكی قلوب نامردان اموی را به تصویر میكشد اما تمام اینها تنها پیرایههای واقعه عظیم كربلاست كه بر محور كانون حق مداری و حق پرستی كاروان عاشورا شكل گرفته است.آخرین شب كربلا شب عجیب و دردناكی است. لشكری 30 هزار نفری در پیشاپیش كاروان عاشورا با شمشیرهایی آخته صف كشیده است. عطش، كاروان را در بر گرفته است. دو لشكر با هم اتمام حجت كردهاند و برپایی جنگ در سپیده دم حتمی است.حسین بن علی علیه السلام شب هنگام یاران خود را جمع میكند و میگوید من در میان اصحاب جهان با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نمیدانم. در میان خانوادهها مهربانتر از افراد خانواده خود نمیشناسم. انی لا اعلم اصحاباً اوفی و لا خیراً من اصحابی و لا اهل بیت او قبل و لا افضل من اهل بیتی. خداوند شما همه را از طرف من جزای خیر دهد. من به همه شما اجازه دادم تا همه شماها آزادانه بروید و من شما را حلال كردم این شب تاریك، شما را فرا گرفته در امواج ظلمات، خود را از گرداب بیرون بكشید هر كدام از شما دست یكی از افراد خاندان مرا بگیرد و در روستاها و شهرها پراكنده شود زیرا این مردم مرا میخواهند و اگر مرا گرفتار كنند از جستجوی دیگران بگذرند...
تاریكی شب، سیاهی قلوب بی وفایان را میپوشاند و آنان برای همیشه به سیاهیها میپیوندند. اما آنان كه حقیقت راه عاشورا را درك كردهاند میدانند كه در راه ولایت تقدیم جان تنها ادای دین است و بس، میمانند و اهل حرم را تا آخرین نفس همراهی میكنند. حضرت ابوالفضل(ع) در شب عاشورا پس از اتمام حجت امام حسین(ع ) صحبت را آغاز میكند و ابراز وفاداری مینماید. مسلم بن عوسجه میگوید ما دست از تو بر نمیداریم. نیزه به سینه دشمن میكنم و تا دسته شمشیر در دست دارم با آن بجنگم و اگر سلاح به دستم نماند به آنها سنگ بیندازم.
به خدا اگر بدانم كه كشته میشوم و زنده میشوم و سپس كشته میشوم و سوخته میشوم و خاكسترم را باد میدهند و هفتاد بار با من چنین كنند از تو جدا نشوم تا در آستانت بمیرم ولی افسوس كه فقط یك جان دارم. زهیربن قین نیز در اعلام وفاداریش میگوید: به خدا من دوست دارم كشته شوم و زنده شوم و باز كشته شوم تا هزار بار و خداوند با این كشتار، از تو و خاندانت دفاع كند. سپس حضرت قاسم بن الحسن(ع) قیام میكند. قاسم 13 سال سن دارد. پیش خودش شك میكند كه آیا این شهادت نصیب من هم میشود یا نه، رو به حضرت میكند و میگوید: یا عماه انا فی من قتل؟ آیا من هم جزء كشته شدگان هستم. حضرت از او پرسید كیف الموت عندك؟ مرگ پیش تو چگونه است؟ عرض كرد یا عماهاحلی من العیل . شیرین تر از عسل. حضرت فرمود نعم ابن اخی. آری یاران حسین این گونه پای در ركاب ولایت دارند و این گونه بر حقیقت راه حقانیت ولایت پایبندی میكنند و نام خویش را بر تارك افتخار جهان ثبت میكنند.